جوک های اصفهانی
نوشته شده به وسیله ی موبایل باز در تاریخ 88/2/27:: 4:41 صبح
دختر اصفهانیه به دوست پسرش می گه شب بیا خونمون اگه موقعیت خوب بود من یه سکه می اندازم پایین شب می شه دختره یه سکه می اندازه پایین ولی هرچقدر وامیسته میبینه پسره بالا نمیاد سرش رو از پنجره بیرون می بره و بهش میگه چرا نمیای پسره میگه دارم دنبال سکه می گردم دختره میگه بیا بالا بهش کش بسته بودم الان تو دستمه!!
زن اصفهانیه داشته تو حیاط خونه با بچش بازی میکرده، هی مینداختتش بالا میگرفتتش، میگفته: این دودول چند تومنس؟! این دودول ده تومنس…این دودول صد تومنس!
درهمین حین یک جاهله داشته از اونجاها رد میشده، از تو کوچه داد میزنه: آبجی شوما
که قیمت دستتونس، بیا یک نگاه به مال ما بکن ببین چند میارزه!!
روز یه اصفهانی و یه تهرانی و یه قزوینی می میرند.آنقدر به خدا التماس می کنند تا اینکه خدا با برگشتن آنها به دنیا موافقت می کنه به شرطی که دیگه گناه نکنند و گرنه سنگ می شوند. خلاصه آنها به دنیا برمی گردند.همان اول کار تهرانیه یه دختره را میبینه و می افته دنبالش. همان دم سنگ می شه.بعد مدتی اصفهانیه یه 25 تومانی روی زمین می بینه خم میشه که برداره قزوینیه می گه : خاک تو سرت . هم خودت رو بدبخت کردی هم منو!
بچه یه اصفهانی شکم درد میگیره میبرنش بیمارستان دکتره بعد از عمل از اتاق عمل میاد بیرونو میگه الحمد و لله عمل با موفقیت انجام شد و ما این سکه 5 ریالی رو از شکم بچه در اوردیم اصفهانیه میره جلو میگه آقای دکتر اول 5 ریال ما رو بدین حسابمون با هم قاطی نشه!
اصفهانی رو میخوان زجر بدند، میبندنش به تیر برق و بهش میگین: کوچه اونطرفی شام میدند!
اصفهانیه به باباش زنگ می زنه واسه این که خرجش کمتر شه می گه من کاظم پول لازم باباش هم می گه من مریض قر نریز!
یه روز یه مردی در اصفهان در یه خانه ای را میزنه و آب برای رفع تشنگی درخواست میکنه دختر بچه ای دم در میاید و یک کاسه دوغ خنک به مرد میده ، وقتی مرد تا آخر دوغ را سر میکشد به دختره میگه کوچولو شما هر که درب خانه تان را بزنه و آب بخواهد بهش دوغ خنک میدید دختر بچه میگه نه بابا دیشب مهمان داشتیم دوغ درست کردیم منتها سوسک افتاد توش برای همین چون می خواستیم دور نریزیم دادیم شما خوردید ، با شنیدن این حرف مرد عصبانی میشه و میزنه کاسه دوغ را میشکنه، آنوقت دختر داد میزنه و میگه مامان - مامان این آقائه زد کاسه غذای سگمان رو شکست!!!!
یه تیکه آهن محکم روی پای یه اصفهانی میفته داد میزنه میگه آااااااااااااخ کفشم .
کلمات کلیدی :